سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا برادری که مادرت او را نزاده است . [امام علی علیه السلام]
3  آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش  4


»» منوها
[ RSS ]
[خانه]
[درباره من]
[ارتباط با من]
[پارسی بلاگ]
بازدید امروز: 0
مجموع بازدیدها: 8481
 

»» درباره خودم
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش
محسن برزگر
اخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش... من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی است
 

»» پیوندهای روزانه
 

»» لوگوی خودم

 

»» اشتراک در وبلاک
 
 

»» آرشیو نوشته های قبلی
 

»» وضعیت من در یاهو
 


»» جستجو
جستجو:
 

tasepede
تنهایی وسکوت (جمعه 85/7/14 :: ساعت 10:16 صبح)
 

من با تمام تنهایی هایم به نگاهت پیوستم
وبا غربت اشک هایت آمیختم , با بغض تو زندگی ها کردم و غریبانه بر گونه های خیست غلتیدم
نگاه سنگینت تنها گناه سنگین من بود
 وافکار خط خطی من که سایه روشن التماس گونه ای را در نگاهم به تو می داد وتوتنها مینگریستی
و می نگریستم و وقتی نگاه خیست را از من برگرداندی
,من تنهایی قطره اشک هایی را که بر زمین می ریخت  حس کردم ولی قدم از قدم برنداشتم
و قدم از قدم برنداشتی و آن روز بی تابی نگاهم در بی تابی ماندت سوخت وتورفتی ...
ای کاش فریاد میزدی ومی گفتی که چقدر تنهایی وای کاش فریاد میزدم ومی گفتم که چقدر تنهایم
و اکنون سالها از اولین نگاه سرخابی تو می گذرد و هنوزآن بغض قدیمی گلویم را می فشارد
 وتو دیگر صدای مرا نمی شنوی ومن فریاد می زنم که چقدر دوستت دارم
و فریاد می زنم که چقدر تنها هستم
فریاد می زنم تا این بغض قدِمی را بشکنم و اینبار تو با اشکهایم می آمیزی وآزادانه بر گونه هایم  می غلتی
تـــــــــــــــــا بـــــــاور کـــنم کـه دیــگر تــنـها نیستــم.
آری تنها نیستم چون امروز اشکهای تو بر گونه های من می لغزدو آخرین بوسه نگاهت بر خاطرات گرد گرفته ذهنم می خندد
 ومی خندم وفریاد میزنم که هنوز گرفتار نفرین جدایی هستم
و امروز من نفرین می کنم که ای کاش دوباره
می دیدمت
ای کاش دوباره میدیدمت و این بار به اشکهایمان قسم که دیگر بغض نمی کردم
 وصادقانه زیر نگاه نمناکت می مردم تا لحظه ای تبسم چشمانت را به نظاره بنشینم
واینبار حرف دلت را بلند فریاد میزدم تا بشنوم وباور کنم که تنهایی
 وتو حرف دلم را بلند فریاد می زدی میگفتی تا باور کنی که چقدر دوستت دارم
آری امروز تو را نفرین می کنم تا برای همیشه اشک بریزم  و برای همیشه بغض می کنم تا برای همیشه اشک بریزی


¤ نویسنده:محسن برزگر